سايه سار | ||
|
سفر اشك اشك طرف ديده را گرديد و رفت ...اوفتاد آهسته و غلتيدو رفت برسپهر تيره ي هستي دمي ......چون ستاره روشني بخشيد و رفت گرچه درياي وجودش جاي بود.....عاقبت يك فطره خون نوشيد و رفت گشت اندر چشمه ي خون ناپديد ......قيمت هر قطره را سنجيد و رفت من چو از جور فلك بگريستم ........برمن و بر گريه ام خنديد ورفت رنجشي مارا نبود اندر ميان ..........كس نميداند چرا رنجيد و رفت تادل از اندوه‚ گردآلود گشت .........دامن پاكيزه را برچيدو رفت موج و سيل و فتنه و آشوب خاست .....بحر طوفاني شد و ترسيد و رفت همچو شبنم در گلستان وجود ........بر گل رخساره اي تابيدو رفت مدتي در خانه دل كرد جاي .........مخزن اسرار را ديد و رفت رمزهاي زندگاني را نوشت .........دفترو طومار خود پيچيدو رفت شدچو از پيچ و خم ره باخبر........مقصد تحقيق را پرسيد و رفت جلوه ورونق گرفت ازقلب وچشم...ميوه اي ازهر درختي چيدورفت عقل دورانديش با دل هرچه گفت...گوش دادوجمله را بشنيد و رفت تلخي وشيريني هستي چشيد ......از حوادث باخبر گرديد و رفت قاصد معشوق بودازكوي عشق....چهره عشاق را بوسيدو رفت اوفتاد اندر ترازوي قضا ..........كاش ميگفتند چند ارزيدو رفت
نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |